کد مطلب:2775 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:357

9 - اسماعیلیه
اسماعیلیه فرقه ای هستند كه به امامت شش امام اول شیعیان اثنی عشری معتقدند اما پس از امام صادق علیه السلام بزرگترین فرزند او، اسماعیل یا فرزند اسماعیل ، محمد، را به امامت می پذیرند. به این ترتیب ، آنان به هفت امام معتقدند و همین مطلب اعتقاد مشترك در میان همه فرقه های اسماعیلیه است ، و یكی از ادله نامیده شدن اسماعیلیه به ((سبعه )) همین مطلب است . از دیگر ادله این نامگذاری اختلاف آنها با امامیه در مورد هفتمین امام است . برخی گروههای اسماعیلیه به امامان هفتگانه دیگری غیر از هفت امام مذكور قائل اند. عقاید دیگر نیز مانند هفت پیامبر اولوالعزم در میان اسماعیلیان مطرح شده است كه می توانند منشاء این نامگذاری باشد.

از دیگر نامهای اسماعیلیه ((باطنیه )) است . مهمترین ویژگی این گروه باطنی گری و تاءویل آیات و احادیث و معارف و احكام اسلامی است . آنان معتقدند كه متون دینی و معارف اسلامی دارای ظاهر و باطن است كه باطن آن را امام می داند و فلسفه امامت ، تعلیم باطن دین و بیان معارف باطنی است . اسماعیلیه در جهت تاءویل معارف اسلامی معمولا از آرای فیلسوفان یونان كه در آن زمان سخت رواج یافته بود،سود می جستند. به اعتقاد همه فرق اسلامی ، اسماعیلیان در تاءویل دین افراط كردند، حتی بسیاری از مسلمانها آنان را به عنوان یكی از فرق و مذاهب اسلامی قبول ندارند. (129)

شاید ریشه پیدایش اسماعیلیه در این نكته نهفته باشد كه اسماعیل فرزند ارشد امام صادق علیه السلام ، مورد احترام و تكریم امام بود؛ به همین دلیل برخی گمان می كردند كه پس از امام صادق علیه السلام او به امامت خواهد رسید. اما اسماعیل در زمان حیات امام از دنیا رفت و امام ، شیعیانش را بر مرگ پسر شاهد گرفت و جنازه او را در حضور شیعیان و به صورت علنی تشییع و تدفین كرد.

فرقه های اسماعیلیه

پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 ه‍ ق ، گروهی مرگ اسماعیل را در زمان امام صادق علیه السلام انكار كردند و او را امام غایب و امام قائم دانستند و مراسم تشییع جنازه اسماعیل از طرف پدر را برای حفظ جان او تفسیر كردند؛ نوبختی این گروه را ((اسماعیلیه خالصه )) می نامد. (130) این گروه به زودی منقرض شدند.

گروه دوم بر آن شدند كه اسماعیل مرده است ، امام چون در زمان حیات پدرش به امامت رسیده بود، پس از فوتش ، امام صادق علیه السلام فرزند اسماعیل یعنی محمد را به امامت نصب كرد. بنابراین پس زا شهادت امام صادق علیه السلام ، محمد به امامت رسید. این گروه به ((مباركه )) معروف گشتند، زیرا رئیس آنان ((مبارك )) نام داشت . (131)

همین گروه اخیر، پس از مدتی به دو فرقه انشعاب یافتند. برخی از آنان مرگ محمد را پذیرفتند و سلسله امامان را در فرزندان محمد ادامه دادند. و برخی دیگر منكر مرگ محمد بودند و غیبت او را باور داشتند و وی را امام قائم می پنداشتند. اینان ((قرامطه )) نامیده می شوند زیرا لقب رئیس آنها ((قرمطویه )) بوده است .(132)

فاطمیان

فاطمیان از دسته ای از اسماعیلیه هستند كه امامت را در فرزندان محمد بن اسماعیل جاری می دانند. آنان امامان را به دو قسم مستور و ظاهر تقسیم می كنند. پس از امامان هفتگانه ، یعنی شش امام اول امامیه و محمد بن اسماعیل ، نوبت به امامان مستور می رسد. این امامان به طور مخفیانه مردم را به آیین اسماعیلی دعوت می كردند و اطلاعات قابل ملاحظه ای از وضعیت آنها در دست نیست . آخرین امام این دوره عبدالله یا عبیدالله ملقب به المهدی بالله (م 322 ق ) است . او پس از اینكه در سال 286 ق به امامت اسماعیلیان رسید، امامت و دعوت خود را آشكار كرد و بدین ترتیب دوره امامان ظاهر فرا رسید. المهدی حكومت فاطمیان را در سال 297 ق در مغرب تاءسیس كرد. حكومت فاطمی در سال 356 ق با تصرف مصر و شام ، بخش بزرگی از جهان اسلام را به تصرف در آورد و تا سال 567 ق حكومت مقتدری داشتند.

پس از اینكه هشتمین امام ظاهر، مستنصر بالله ، در سال 487 ق از دنیا رفت ، وزیر مقتدر او افضل به قصد حفظ موقعیت خویش ، نزار فرزند ارشد مستنصر و ولیعهد او را از خلافت محروم كرد و جوان ترین برادر او مستعلی را جایگزین وی ساخت . این كار باعث تفرقه در میان اسماعیلیه و انشعاب آنها به دو گروه نزاریه و مستعلیه شد.

اكثر اسماعیلیه مصر و همه جماعت اسماعیلیه یمن و گجرات و بسیاری از اسماعیلیان شام امامت مستعلی را پذیرفتند، ولی گروه بزرگی از اسماعیلیان شام و تمامی اسماعیلیان عراق و ایران و احتمالا بدخشان و ماوراء النهر نزار را جانشین بر حق پدرش دانستند.

سرگذشت فرقه مستعلیه چنین است كه پس از مرگ جانشین مستعلی ، الآمر باحكام الله ، در سال 524 ق ، این فرقه به دو شاخه ((حافظیه )) و ((طیبیه )) انشعاب یافتند.

الآمر چند ماه پیش از مرگش صاحب فرزندی به نام طیب شده بود كه تنها پسر او بوده .

اما پس از مرگ الآمر، عموزاده او ملقب به الحافظ لدین الله به قدرت رسید. كسانی كه خلافت او را قبول كردند ((حافظیه )) نام گرفتند و گروهی كه به امامت طیب باور داشتند، به ((طیبیه )) معروف شدند. گروه اخیر در یمن و سپس هند دعوت خود را آشكار كردند و در هند ((بهره )) نام گرفتند. طیبیه نیز به دو شاخه ((داوودیه )) و ((سلیمانیه )) منشعب شدند. اكثر طیبیه هند، داوودی هستند، در حالی كه بیشتر طیبیه یمن ، سلیمانی می باشند. حافظیه پس از انقراض حكومت فاطمیان توسط صلاح الدین ایوبی در سال 567 ق و مرگ الغاضد لدین الله ، آخرین حاكم فاطمی ، توسط ایوبیان قلع و قمع شدند.

سرگذشت نزاریه با حكومت الموت به رهبری حسن صباح (م 518 ق ) پیوند خورده است . حسن صباح در زمان خلافت مستنصر از او اجازه گرفت كه به ایران رفته و دعوت آنان را آشكار سازد. گفته شده است كه او چون از یاران و طرفداران نزار ولیعهد مستنصر بود و وزیر مستنصر درصدد محروم كردن نزار از حكومت بود، حسن را از مصر طرد كرد.

به هر حال حسن صباح در سال 487 ق بر قلعه های الموت دست یافت و حكومت اسماعیلیه نزاریه را در ایران مستقر كرد. در این زمان دو حكومت اسماعیلیه وجود داشت ، یكی حكومت مستعلیه در مصر و شمال آفریقا و دیگری حكومت نزاریه در ایران كه هر یك مستقل از دیگری فعالیت می كرد. دعوت حكومت جدید اسماعیلی در یران ((دعوت جدید)) و دعوت فاطمیان مصر ((دعوت قدیم )) نامیده می شد.

جانشینان حسن صباح تا زمان حمله هلاكو به الموت در سال 654 ق به حكومت ادامه دادند. پس از این واقعه نزاریه در مناطق مختلف ایران و افغانستان و هند و پاكستان پراكنده شدند و دوره دیگری از امامان مستور در این فرقه آغاز شد. پس از مرگ شمس الدین محمد، بیست و هشتمین امام نزاری ، در حدود 710 ق اولین انشعاب در جماعت نزاریه پدید آمد. در این زمان مؤ من شاه و قائم شاه فرزندان شمس الدین بر سر جانشینی پدر اختلاف كردند و هر یك پیروانی از نزاریه به خود جذب كردند و در نتیجه نزاریه به دو شاخه مومنیه و قاسمیه منقسم گردید. چهلمین و آخرین امام نزاریان مومنیه امیر محمد باقر بود كه در سال 1210 ق برای آخرین بار با پیروان خود در شام تماس گرفت و دیگر از وی خبری نشد. هم اكنون نزاریان مومنیه تنها در سوریه یافت می شوند و به جعفریه شهرت دارند و در انتظار ظهور امام مستور خود از اعقاب امیر محمد باقر هستند و در احكام شرعی پیرو مذهب شافعی اند. اما سلسله امامان قاسمیه به فعالیت مذهبی خود ادامه می دادند تا اینكه در عهد افشاریه و زندیه وارد فعالیتهای سیاسی نیز شدند. در عهد قاجار امام حسنعلی شاه از سوی فتحعلی شاه قاجار به لقب ((آقاخان )) ملقب شد. این لقب به شكل موروثی مورد استفاده جانشینان وی نیز قرار گرفت . حسنعلی شاه پس از مدتی با حكومت قاجار درگیر شد اما پس از شكست ، به افغانستان پناهنده شد و بدین ترتیب دوران امامت نزاریه قاسمیه در ایران به پایان رسید.

پس از این ، روابط نزدیكی میان آقاخان اول با دستگاه امپراتوری بریتانیا در هندوستان برقرار شد كه به استقرار موقعیت مذهبی آنان در شبه قاره هند انجامید. ظاهرا تنها فرقه اسماعیلی كه به استمرار امامت تا زمان حاضر معتقدند و هم اینك نیز دارای امام حاضر به نام كریم شاه حسینی ملقب به آقاجان رابع هستند، همین گروه قاسمیه اند كه به ((آقاخانیه )) شهرت دارند. اكنون این فرقه چند میلیونی در مناطق مختلفی از جهان به خصوص ‍ در شبه قاره هند حضور دارند. (133)

از جمله فرقه هایی كه می توان به یك اعتبار آنها را جزء فاطمیان محسوب كرد فرقه دروزی است . این فرقه معتقدند كه ششمین امام فاطمی الحاكم بامرالله (م 411ق ) نمرده است و تنها غایب شده و روزی باز خواهد گشت . اما از آنجا كه این فرقه درباره الحاكم غلو كرده و او را به مرتبه خدایی رساندند جزء فرق غلات شمرده می شود. بنابراین ، این گروه را در بخش ‍ غلات مورد بحث قرار خواهیم داد.

تعلیم مذهبی فاطمیان

فاطمیان همچون دیگر فرقه های اسماعیلیه به تمایز میان ظاهر و باطن دین معتقدند؛ ولی برخلاف قرامطه كه تنها باطن را می پذیرند، و برخلاف اسماعیلیان نخستین كه بر باطن و حقایق مكتوم در آن تاءكید داشتند، اسماعیلیان فاطمی ظاهر و باطن را مكمل یكدیگر می دانند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب می شمرند. از این رو، نزد آنان دسترسی به حقیقت بدون شریعت امكان پذیر نیست و حقیقت همیشه با شرایع و ظواهر دین مرتبط است . در مورد تفسیر قرآن ، آنها امام اسماعیلی را ((قرآن ناطق )) و متن قرآن را ((قرآن صامت )) می خواندند. آنان اقوال امامان خویش را به عنوان حدیث قبول داشتند و به احادیث نبوی و امامان قبلی خود، به خصوص امام صادق علیه السلام احترام می گذاشتند. قاضی نعمان بنیان گذار علم فقه اسماعیلی بود و از زمان عبیدالله مهدی اولین خلیفه فاطمی تا هنگام مرگ خود در سال 363 ق مقامات مختلفی در دستگاه فاطمیان داشت .

متفكران فرمطی همچون داعی نسفی و ابوحاتم رازی و ابویعقوب سجستانی نوعی جهان شناسی متاءثر از فلسفه نو افلاطونیان را تدوین كرده بودند كه مورد پذیرش تمام گروههای قرمطی سرزمینهای شرقی بود. این جهان شناسی در زمان معز فاطمی مورد پذیرش اسماعیلیان فاطمی نیز قرار گرفت . بر این اساس ، خداوند، متعالی و به كلی ناشناختنی است . عقل كل ، نخستین مخلوق خداست و نفس كلی دومین مخلوق است كه از عقل منبعث شده است .نفس منبع هیولی و صورت است و از آن ، افلاك هفتگانه و ستارگانش صادر شده اند. در اثر حركتهای افلاك و كواكب گرما و سرما وتری و خشكی به وجود آمده اند و از تركیب اینها عناصر مركب مانند خاك و آب پدیدار گشته اند، و در مراحل بعدی گیاهان و حیوانات و سپس انسان پدید آمده است . در دوره های بعد داعیان فاطمی مانند حمید الدین كرمانی و ناصر خسرو به اصلاح و تكمیل این جهان بینی پرداختند. در جهان شناسی كرمانی ده عقل جایگزین عقل و نفس شده است و این مطلب تاءثیر فلسفه ابن سینا و دیگر مشائیان مسلمان را نشان می دهد. (134)

اسماعیلیان برای امامت درجاتی را بیان كرده اند:

1.در بالاترین درجه امامت ، امام مقیم قرار دارد كه رسول ناطق را ارسال می كند و به آن ((رب الوقت )) نیز می گویند.

2.امام اساس كسی است كه همراه رسول ناطق می آید و یاور و امین او بوده و كارهای اصلی رسالتی او را اجرا می كند و ادامه می دهد. سلسله امامان مستقر در نسل امام اساس قرار دارند.

3.امام مستقر، امامی است كه امام پس از خود را تعیین می كند.

4.امام مستودع به نیابت از امام مستقر، شؤ ون امامت را اجرا می كند. خلافت این نوع امام محدود است و لذا امامت به صورت موروثی به فرزندش نمی رسد و حق تعیین امام بعدی را ندارد. گاه به امام مستودع ، ((نائب الامام )) نیز می گویند. (135)

قرامطه

همان گونه كه بیان شد قرامطه پیروان فردی ملقب به قرمط یا قرمطویه هستند و از فرقه مباركیه منشعب شدند. مباركیه برخلاف اسماعیلیه خالصه كه پس از امام صادق علیه السلام به امامت اسماعیل معتقد بودند، به امامت محمد فرزند اسماعیل اعتقاد داشتند. قرمطویه ابتدا پیرو فرقه مباركیه بود اما پس از مدتی با ابراز آراء جدید راه خود را از مباركیه جدا كرد. ظاهرا نام اصلی قرمطویه ، حمدان بن اشعث است كه گاه حمدان قرمط نیز خوانده می شود. دلیل ملقب شدن حمدان به قرمط این بود كه ((قرمطة )) وقتی در مورد راه رفتن به كار می رود، به معنای نزدیكی قدمهاست و حمدان به دلیل كوتاهی قد و پاها، قدمهایش نزدیك به هم بود. (136)

قرامطه بیش از دیگران فرق اسماعیلی به باطنی گری و ضدیت با عقاید و احكام قطعی و اجماعی مسلمانان مبادرت می كردند به گونه ای كه نمی توان آنها را فرقه ای اسلامی نامید. نوبختی درباره عقاید این گروه می گوید: آنها گذشته از اینكه محمد بن اسماعیل را هفتیمن امام می دانند، او را امام غایب و قائم و رسول خدا نیز می پندارند. به عقیده آنها محمد بن اسماعیل صاحب دین و شریعت جدید و آخرین پیامبر اولوالعزم است و دین او ناسخ دین اسلام نیز هست . قرامطه به هفت پیامبر اولوالعزم یعنی نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی ، محمد، علی و محمد بن اسماعیل معتقدند. به اعتقاد قرامطه همه احكام قرآن و سنت دارای ظاهر و باطنی است و عمل به ظاهر باعث گمراهی ، و عمل به باطن موجب نجات و رستگاری است . (137)

قرامطه در مناطق مختلفی از جهان اسلام به مبارزه با حكومت عباسی پرداختند و گاه موفق به تشكیل حكومت قرمطی شدند. فعالیتهای این گروه عمدتا در عراق ، بحرین ، شام و یمن بود. چنان كه گفتیم ، نخستین بار حمدان بن اشعث دعوت قرامطه را در عراق آشكار كرد. او كه فردی زاهد بود در حوالی كوفه پیروان زیادی پیدا كرد و حكومتی محدود را رهبری كرد. او ابتدا از مردم مبالغی دریافت می كرد و به فقرا انفاق می نمود، اما در ادامه ، مالكیت خصوصی را لغو كرد و به جای آن مالكیت اشتراكی را حاكم كرد؛ به این صورت كه همه اموال مردم را جمع می كرد و سپس به هر فرد به اندازه نیازش می بخشید. مهمترین قیام قرامطه در بحرین ظاهر ساخت . پس ‍ از او ابوسعید جنابی قیام كرد و پیروانی پیدا كرد. وی پس از مسلط شدن بر بحرین به فكر تصرف بصره افتاد. معتضد خلیفه عباسی سپاهی برای سركوبی او فرستاد ولی سپاه عباسیان شكست خورد. پس از ابوسعید، فرزند ارشد او سعید در سال 301 ق . به حكومت رسید. در سال 305 ق . سعید از حكومت خلع شد و برادرش ابوطاهر به رهبری قرامطه رسید. در زمان او قرامطه قدرت بسیاری یافتند و مرتكب فجیع ترین اعمال شدند. حكومت ابوطاهر و حملات او به عراق و حجاز با اوایل حكومت فاطمیان در مغرب و شروع حملات آنان به مصر هم زمان بود. بدین سان حكومت عباسیان در غرب از سوی اسماعیلیان فاطمی و در شرق توسط اسماعیلیان قرمطی تهدید می شد. ابوطاهر در سال 317 ق . در ایام حج به مكه حمله كرد و ضمن كشتار حاجیان و اهالی مكه ، حجر الاسود را از كعبه جدا كرد و آن را ربود. پس از مرگ ابوطاهر در سال 332ق .، ابتدا برادران او به شكل مشاركتی اداره حكومت را بر عهده گرفتند و پس از مدتی ، یكی از برادران به نام احمد حكومت را در دست گرفت ، حكومت قرامطه تا سال 469 ق . در بحرین ادامه داشت . در این زمان سپاه سلجوقیان احساء مركز قرامطه را غارت و قرامطه را تار و مار كرد.

قرامطه در شام و یمن نیز دعوت خود را آشكار كردند و پیروانی یافتند اما نتوانستند حكومت قرمطی را تاءسیس كنند. (138)

چكیده

اسماعیلیه فرقه ای هستند كه پس از شش امام اول شیعیان ، فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام به نام اسماعیل یا فرزند اسماعیل ، محمد را به امامت می پذیرند یعنی به هفت امام قائل اند و لذا به سبعه هم نامیده شده اند.

2. مهمترین ویژگی اسماعیلیه ، باطنی گری و تاءویل آیات و احادیث است و در این راه از آرای فلاسفه یونان هم سود می جستند. به اعتقاد همه فرق اسلامی ، آنها در تاءویل دین افراط كردند.

3.گروهی از اسماعیلیان منكر مرگ اسماعیل شدند و او را امام قائم دانستند كه اسماعیلیه خالصه نامیده شده اند. گروه دیگری مرگ او را پذیرفته و فرزندش محمد را امام دانستند كه مباركیه نام دارند. اینها پس از مدتی به دو فرقه منشعب شدند، برخی مرگ محمد را پذیرفته و سلسله ائمه را در فرزندان او ادامه دادند و برخی هم منكر مرگ او بودند و او را امام قائم می پنداشتند. اینان قرامطه نامیده شده اند.

4.فاطمیان از همان گروه از اسماعیلیه اند كه امامت را در فرزندان محمد بن اسماعیل جاری می دانند. آنها امامان را به دو قسم ظاهر و مستور تقسیم می كنند كه پس از هفت امام نخست ، نوبت به امامان مستور می رسد كه به طور مخفیانه مردم را به آیین اسماعیلی دعوت می كردند. آخرین امام در سلسله امامان مستور المهدی بالله است كه امامت خود را آشكار كرد و دوره امامان ظاهر فرا رسید. المهدی حكومت فاطمیان را در مغرب تاءسیس ‍ كرد.

5.پس از مرگ هشتمین امام ظاهر، مستنصر بالله ، وزیر مقتدرش ، فرزند ارشدش ، نزار را از خلافت محروم و مستعلی برادرش را جایگزین نمود و این موجب تفرقه در اسماعیلیه و پیدایش دو گروه نزاریه و مستعلیه شد. فرقه مستعلیه خود بعدا به فرقه های حافظیه و طیبیه انشعاب پیدا كرد و باز طیبیه به دو شاخه داوودیه و سلیمانیه تقسیم شد.

6.سرگذشت نزاریه با حكومت حسن صباح پیوند خورده است . او پس از دست یابی به قلعه های الموت حكومت اسماعیلیه نزاریه را در ایران مستقر كرد كه در مقابل دعوت فاطمیان مصر كه دعوت قدیم نامیده شد به این حكومت دعوت جدید می گفتند. بعدها نزاریه به دو فرقه مؤ منیه و قاسمیه تقسیم شدند و تنها فرقه اسماعیلی كه به استمرار امامتم تا زمان حاضر معتقدند همین گروه قاسمیه اند كه به آقاخانیه شهرت دارند.

7.فاطمیان همانند دیگر فرق اسماعیلیه به تمایز میان ظاهر و باطن دین معتقدند.

8.اسماعیلیان درجاتی را برای امامت معتقدند:

1.امام مقیم كه بالاترین درجه است . 2.امام اساس كه كارهای رسول ناطق را ادامه می دهد. 3.امام مستقر 4.امام مستودع یا نائب الامام .

9.قرامطه پیروان قرمطاند و از فرقه مباركیه منشعب شده اند. اینها بیش از دیگر فرق اسماعیلی به باطنی گری و ضدیت با عقاید قطعی مسلمانان مبادرت می كردند به نحوی كه نمی شود آنها را فرقه ای اسلامی نامید.

10. قرامطه به هفت پیامبر الوالعزم معتقدند و همه احكام قرآن و سنت را دارای باطن و ظاهری می دانند و عمل به ظاهر را سبب گمراهی می شمارند.

11. قرامطه در برخی مناطق موفق به تشكیل حكومت شدند. مهمترین قیام آنها در بحرین رخ داد. در زمان ابوطاهر قرامطه قدرت بسیاری یافتند و متركب فجیع ترین اعمال شدند. حكومت قرامطه تا سال 469 ق . در بحرین ادامه داشت و پس از آننتوانستند حكومت تاءسیس كنند.

پرسش

1. فرقه اسماعیلیه از كجا پیدا شدند و چه ویژگی مهمی دارند؟

2. اسماعیلیان به چه فرقه هایی بعدا منشعب شدند؟

3. فاطمیان چه گروهی هستند و چه اعتقاداتی دارند؟

4. اسماعیلیان چه درجاتی برای امامت قائلند؟

5. قرامطه چه گروهی هستند و عقایدشان چیست ؟